لبه پرتگاه

تماس بگیرید

در کنار مردی که چهره مثلثی شکل داشت و لبخند ساختگی برلب، یوخن از روی سنگفرش حیاط به طرف ساختمان شماره ۹ می رفت.
چمن میان حیاط مثل لباس بابای مدارس بی رنگ و رو بود و کم تر مانند کراوات های سرخ و گلی شاداب و قشنگ؛ طوری که اصلاً آدم را شاد و خوشحال نمی کرد.
یوخن به سنگفرش زمین نگاه می کرد.
با خود فکر کرد، اگر تا در ساختمان ده، دوازده تیکه کاغذ روی زمین ببینم، همه چیز کم و بیش به خیر خواهد گذشت.
ده تیکه کافی است، نه کم است، نه زیاد؛ ده تیکه مناسب است.

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “لبه پرتگاه”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *