پیش نوشت ۱: قبلاً در نوشتهای تحت عنوان شبکه های اجتماعی و ابرواقعیت جدید از علاقهام به شبکه های اجتماعی گفتم و توضیح دادم که علاقمندم در فرصتهایی که پیش میآید، گهگاه در مورد آن بنویسم. اگر چه به خاطر جدید بودن مفهوم شبکه های اجتماعی – لااقل به شکل دیجیتال آن – نمیتوان نظرهای قطعی و تحلیلهای دقیق در این زمینه ارائه داد، اما اینها باعث نمیشود که از فکر کردن به این مفهوم که بخش قابل توجهی از زندگی امروزی ما را شکل داده است غافل شویم.
اولین نوشته جدی در این زمینه، بحث شبکه های اجتماعی و مفهوم نظافت اجتماعی بود و اکنون شاید فرصتی باشد تا کمی به آینده شبکه های اجتماعی فکر کنیم.
پیش نوشت ۲: کمتر موضوعی را میتوانید بیابید که نظرات و تحلیلها در مورد آن به اندازهی تحلیلهای مرتبط با شبکه های اجتماعی دیجیتال دچار تضاد و تعارض باشد. برخی چنان از شبکه های اجتماعی صحبت میکنند که گویی آزادی و رفاه و دموکراسی و امنیت قرار قرار است سوار بر اسب فیس بوک و توییتر و اینستاگرام وارد کشورها شود. گروهی دیگر هم شبکه های اجتماعی نوین را اسب تروای دنیای توسعه یافته میدانند که قرار است با استفاده از آن، آخرین نسل باقیمانده از انسان و انسانیت در جوامع توسعه نیافته به اسارت و بردگی گرفته شود.
برخی شبکههای اجتماعی را شیوهای برای توسعه دانش و یادگیری میدانند. درست مثل دوست من که میگوید من شبی نیم ساعت در گروههای وایبری میگردم تا به دانش و اطلاعاتم اضافه شود و در ادامه با افتخار توضیح میدهد که کسی که امروز و دیروزش مثل هم باشد زیان دیده و باخته است. کسی هم مثل من است که معتقد است این نوع یادگیریها توهم شعور و دانستن ایجاد میکنند و تشنگی یادگیری عمیق را از انسان میگیرند. دیروز داشتم به دوستم میگفتم: راست میگویی. تو دیروز و امروزت مثل هم نیست. چون امروز خیلی کمتر از دیروز میفهمی و مغزت را با زبالههای دیجیتال بیشتر پرکردهای و عملاً به فاضلابی برای جریان دادن پسماند فکری دیگران تبدیل شدهای! البته الان که فکر میکنم به نظرم میرسد این تشبیه بیش از حد واقعی و توهین آمیز بود. نباید آن را به این شکل به کار میبردم!
اما واقعاً آیا اوضاع به همان اندازه که عدهای میگویند امیدبخش است؟ یا به همان اندازه که عدهای دیگر میگویند ناامیدکننده است؟
اگر بخواهیم منصف باشیم باید بپذیریم که هر یک از تحلیلهای فوق به طرز محسوس و مشخصی جانبدارانه هستند. انسان در طی صدها هزار سال زندگی بر روی کره زمین، آموخته است که هر چیزی را یا دوست بداند و یا دشمن. یا فرصت یا تهدید. حیوانی که از دور نزدیک میشده یا ببری بوده که میخواسته او را بخورد و یا گاوی بوده که او میخواسته آن را بخورد! برای انسان کهن، تشخیص سریع فرصتها و تهدیدها، رمز بقا بوده است و این عادت هنوز تغییر چندانی نکرده است.
بهترین نمونه این وضعیت را میتوانید زمانی ببینید که برای نخستین بار شکل سنتی گروه G8 (هشت کشور برتر صنعتی جهان) تغییر کرد. در سال ۲۰۱۱ برنامه eG8 برگزار شد و دیدیم که در کنار بزرگان سیاست جهان، امثال زاکربرگ(از فیس بوک) و اریک اشمیت (از گوگل) هم دیده شدند.
برای زاکربرگ که عموماً لباس اسپورت میپوشید، احتمالاً پوشیدن کت و شلوار و کراوات سخت و دشوار بوده است. برای سارکوزی هم که عادت داشت سیاستمداران کارکشته را ببیند و هدیههای ارزشمند تاریخی و فرهنگی دریافت کند، احتمالاً دریافت کردن تی شرت فیس بوک کمی نامتعارف و سخت بوده است.
eG8 در سال ۲۰۱۱ درست قبل از شروع رسمی سی و هفتمین اجلاس G8 برگزار شد و طبیعتاً یک سال طول کشید تا امثال زاکربرگ و اشمیت، به مهمان دائمی جلسات سیاستمداران جهان تبدیل شوند.
به هر حال داشتم میگفتم که همین رویدادها هم توسط گروههای مختلف، به شکلهای کاملاً متفاوتی تفسیر شد. گروهی که عاشق تکنولوژی دیجیتال و شبکه های اجتماعی نوین بودند، هیجان زده میگفتند که سیاستمداران در مقابل تکنولوژی تسلیم شدهاند و امروز دیگر قدرت در دست شبکه های اجتماعی است و شبکه های اجتماعی هم خود ما هستیم.
منتقدان هم هیجان زده فریاد میزدند: دیدید؟ دیدید؟ همه اینها دستشان با هم در یک کاسه است. فیس بوک و توییتر و گوگل، ابزارهای جاسوسی سیاستمداران هستند و گرگی که این بار با لباس گوسفند به خانه های ما آمده و خودش را در قالب گنجشک توییتر یا جوانی موفق و معصوم مثل زاکربرگ به ما معرفی میکند و نشان میدهد.
احتمالاً شما هم کاریکاتورهای مختلف با مضمون انتقاد از شبکه های اجتماعی و به طور خاص فیس بوک را به اندازه کافی دیده اید. البته فیس بوک بیشتر از سایر شبکه های اجتماعی در معرض حمله قرار میگیرد چون تقریباً نماد شبکه های اجتماعی دیجیتال نوین است. وگرنه معمولاً آنها که موضع موافق و مخالف اتخاذ میکنند، در مورد فیس بوک و توییتر و گوگل پلاس و اینستاگرام و سایر شبکههای اجتماعی، مواضع مشابه و نسبتاً نزدیک دارند.
پیش نوشت ۳: برای تحلیل یک پدیده، روشهای متعددی وجود دارد. یکی از رایج ترین شیوهها سناریوپردازی است. اینکه بنشینیم و با خودمان فکر کنیم که در آینده چه رویدادهایی ممکن است به وقوع بپیوندد و بعد با استفاده از جمع آوری اطلاعات و تحلیل آنها، بکوشیم محتملترین سناریوها را حدس بزنیم.
شیوهی دومی هم وجود دارد که من به طور خاص، علاقه زیادی به آن دارم. اینکه بپذیریم رویدادها و روندهای کاملاً جدید، به ندرت در جهان روی میدهند و همیشه با کمی دقت در مسیر تاریخ و گذشته، میتوان روندها و رویدادهای مشابه را جستجو کرد و از آنها برای تحلیل آینده الهام گرفت.
احتمالاً میدانید که من علاقه وافری به مارشال مک لوهان دارم و در متمم هم مطلبی در مورد او منتشر کردهایم که اگر وقت و حوصله دارید و هنوز نخواندهاید، به نظرم ارزش خواندن دارد.
مارشال مک لوهان یکی از نمونههای معروف نگاه به گذشته و تحلیل آینده است و به همین دلیل پیامبر حوزه رسانه لقب گرفته است. البته طبیعی است که این نگرش میتواند خطاهای فاحش هم به همراه داشته باشد. اما به خاطر داشته باشید که همین نگرش بود که باعث شد او در کتاب خود در دهه ۶۰ میلادی که تلویزیون و رادیو به تازگی رایج شده بود از چالشی به نام Gadget Lovers بنویسد و بگوید به نظرم مهمترین خطر در آینده، کوچکتر شدن اجتناب ناپذیر این وسیله هاست. در حدی که به صورت روزمره در جیب و کیف و دست مردم قرار بگیرند و مردم رابطهای با این Gadget ها و وسیلهها برقرار کنند که بر روند عادی زندگی آنها سایه بیندازد.
مک لوهان همیشه به سادگی کسانی که اختراع چرخ را یک رویداد مهندسی میدانند میخندید و در کتاب جنگ و صلح در دهکده جهانی به زیبایی توضیح میداد که اختراع چرخ یک رویداد اجتماعی و اقتصادی است و جنبه مهندسی آن، کمرنگترین جنبه است. او توضیح میداد که چرخ باعث شد که محصولات و تولیدات هر فرد یا هر روستایی بتواند تا فواصل دورتری هم حرکت کند و زمین بازی رقابت را گستردهتر کند.
اگر من قبلاً معماری بودم که تا ده کیلومتری کسی مانند من پیدا نمیشد و این باعث میشد که شغل و نان و درآمد داشته باشم، الان برای اینکه معمار موفقی باشم باید در صد کیلومتری من کسی وجود نداشته باشد. چون چرخ کمک کرده است که دنیا کوچکتر شود (این مثال، مثال خوبی نیست و دقت کمی دارد. اما برای رساندن مفهوم به نظرم مفید است). به عبارتی اختراع چرخ که عملاً پای قویتری به انسان برای حرکت و گشت و گذار هدیه کرد، باعث شد فضای رقابتی تنگ تر و همینطور فعالیت های تخصصی گستردهتر شکل بگیرد.
مک لوهان، همه اثرات اختراع چرخ بر زندگی اجتماعی و اقتصادی انسانها را میدید و سپس میگفت: رادیو و تلویزیون چرخهای دنیای جدید هستند که پیامها و حرفها را تا نقطههایی دورتر میبرند و میرسانند و با نگاه به تاثیرات چرخ بر زندگی و تهدیدات چرخ در زندگی، میتوان تا حد خوبی دستاوردهای حضور رسانه های الکتریکی (آن زمان الکترونیک لغت رایجی نبود) را تحلیل کرد.
برای مک لوهان کوچکتر شدن رادیو و تلویزیون ساده و قابل پیش بینی بود چون باور داشت که انسانها در همیشهی تاریخ، هر وقت ابزاری را ساختهاند پس از مدتی دو شکل دیگر آن را هم تولید کردهاند: شکل بسیار کوچک برای حمل جیبی و شکل بسیار بزرگتر برای استفاده جمعی.
باز پیش نوشتها طولانی شد و نتوانستم به اصل موضوع برسم. میخواستم بگویم که بازی جالبی خواهد بود اگر سعی کنیم ببینیم که شبکه های اجتماعی را با چه چیز دیگری در تاریخ گذشته انسان میتوان مقایسه کرد. این بحث را در نوشته مستقلی تحت عنوان تاریخچه شبکههای اجتماعی ادامه دادهام.
با linestore همراه باشید
شبکه های اجتماعی معدن انواع تبلیغات هستند و اموزش تبلیغات در شبکه های اجتماعی هر روز گسترش بیشتری پیدا میکند .
صد البته محدیث جون تبلیغات در شبکه های اجتماعی سرچشمه بسیاری از پیشرفتهای کسب وکارها در دنیاست